گل پسر مامان و بابا

عكساي گل پسري رسيد

امروز بابايي جون رفته بود آتليه عكساي خوشكلتو گرفت واي كه واقعا آدم از ديدنشون سير نميشه صدبار نگاشون كرديم اينقدر ذوق داشتم زودي ببريم به همه نشون بديم كلي هم ليت عكساتو داده بودن تا به هركي دوست داريم بديم ...قربونت برم همش  بابايي مي گفتيم ايشالا عكساي دوماديت بعدشم اشك شوق آرزوي ديدن اونروز تو چشماي ماماني ميشست اينم عكساي روي شاسي خوشگل پسرم آقا رادين من ورزشكار ميشود...كيو ميخواي بزني ماماني با اون دستكشاي بوكست كلي خوش به حال بابايي شد كه با تو عكس گرفت اينقده عكسات جيگري شده مامان سفارش عكس مگنت هم از گل پسري داد واسه روي يخچال تا هميشه حتي وقتي خوابي خنده هاي قشنگتو ببينم و انرژي بگيرم...
30 بهمن 1392

سرگرمي جديد گل پسر من

نفس مامان، بابايي امروز به توصيه يكي از دوستاي مامان برات سي دي بي بي انيشتن رو گرفت تا يه كم بذاري من به كارام برسم ...هرچن خودم زياد موافق تلويزيون ديدنت از الان نيستم ولي خب ميگن واسه هوشت هم خوبه باهوشه ماماني حق با دوست مامان بود واقعا ميخ تلويزيون ميشي و كلي ميخندي باهاش مخصوصا اونجاييش كه عروسكاش ميان و خيلي دوست داري و كلي صدا از خودت درمياري...قربونت بشم مامان حسوديش ميشه اينجوري ضعف مي كني واسه اونا حتي صداتم مي كنم برنمي گردي و چشم برنميداري ازشون اينم يه عكس عسلي از جومبول مامان در حال ديدن سي دي راستي شكر من بابايي دوتا اسم جديد روت گذاشته...ميدوني كه عادت داره هر كيو كه خيلي دوست داره از روي ذوق و عشق براش اسم م...
28 بهمن 1392

جوجه من و آتليه پاپا

عزيزدل ماماني امروز با بابايي رفتيم آتليه ...خيلي خوش گذشت خنده هاي تو چهره شيرين و شيطونت حسابي خانووم عكس و به وجد آورده بود حدود 200تا عكس گرفتي شيطووون ..مامان و بابا هم اينهمه عكس واسه عروسيشون نگرفتن ها كلك يكي از يكي قشنگتر واقعا نميشه انتخاب كرد كدومشون چاپ كنيم.. جوجه عسلي اينو قبل از اينكه بريم بيرون ازت گرفتم اين اولين عكسي بود كه ازت گرفتيم عشقم...يه جوجه خيس كه به بند رخت آويزون شده قربون اون خنده هات بشم...اين لباس و خاله نونا برات گرفته پسر پاييزيه من كلاه و پاپوش هندونه اي هم كار دستاي مهربون مامان جونه..كلي هم طرفدار پيدا كرد توي آتليه يعني عاشق اين حس همكاريت بودم امرو...
22 بهمن 1392

ممنونم يا ضامن آهو

عشق مامان خداروشكر آزمايشاتو انجام داديم ...خدارو بي نهايت بار شكر كه سلامتي ..نمي دونم خدارو چي جوري شكر كنم ....فقط ميدونم لطفشو لطف امام رضا رو توي اين چن روز خيلي به خودم نزديك ديدم..حسشم كردم خداروشكر كه امام رضا سه تامونو طلبيده ...قربونت بشم ميخاي مشهدي رادين بشي ... ايشالا توي اولين فرصت بايد با بابايي بريم تا مامان نذرشو ادا كنه...خدايا به اندازه همه آفريده هات شكرت خيلي روزاي سختي رو گذزونديم...هر سه مون خيلي اذيت شديم و تو از همه بيشتر ...چقدر خودمو لعنت مي ردم كه چرا از اول بهت شيرخشك ندادم و مجبور بودي شير بي خاصيت مامانو بخوري شيري كه با اضطراب و گريه و غصه هاي مامان آميخته مي شد...توي اون چن روز جهمني هم همه خيلي سعي كرد...
10 بهمن 1392
1